روزنگار1

چند شماره ای.........
1-بالاخره ترم هفتم هم گذشت و با 6 واحد معرفی به استاد این مرحله هم تمام شد....
2- یک روز مانده به آخر آبان مادرم درخانه اش تعادلش را از دست داد و از پشت
به زمین افتاد........وقتی به من زنگ زد قبل از ظهر بود....شانس یارم بود که همسرم
هنوز از خانه خارج نشده بود...سرآسیمه آرتاخت را به او سپردم و راهی
خانه ی مادرم شدم.
آن روز تا ساعاتی پیشش ماندم تا خواهر کوچکم آمد.....بشدت اظهار درد می کرد اما
توانستم تا دستشویی ببرمش......
فردا علائم سنگین تر شد.....با مشورت خواهرم به کمک 115 بردیمش
بیمارستان پورسینا........چند ساعت معطلی تا رادیولوژی جواب را حاضر کند
من طبق معمول از ذرذ پا نابود بودم.....ساعت 8 برگشتم خانه........
پزشک کشیک به اشتباه آسیب را تشخیص نداد و ساعت پایانی همان شب
او را مرخص کردند......
خواهرم می گوید اگرچه با درد اما با پاهای خودش آمد........اما از فردا 2 آذر
داستان استراحت مطلق مادرآغاز شد........
3-پزشک بعدی آسیب یکطرفه مهره ی t12 را تائید کرد و ما سه خواهر سه شیفت
شدیم برای مراقبت از مادر......
4-با آنکه این ترم 23 واحد نسبتا سنگین داشتم اما برای نگهداری از مادر با توجه
به مشکلات جسمیم 4 هفته دانشگاه نرفتم.......
یک هفته قبل از حادثه ی مادرم آسم من عود کرده بود و خدا می داند چه انرژی
از من گرفت....دخترم مادر آرتاخت یک سال و اندی است که به لاهیجان منتقل شده
ولاجرم از 7 صبح تا 3/5 عصر من مسئول مراقبت از شیرین عسلم هستم....
بنابراین شیفت عصر برعهده ی من شد........
تا پایان آذر وضع به همین منوال گذشت..........
ادامه دارد............

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.